قائم مقام فراهانی


صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را


تا دگر مادر گیتی چون تو فرزند بزاید

از نظر فکری قائم مقام در زمانه خود و به نسبت فرهنگ آن زمان ایران واقعا یک پیشکسوت بود.وی از نظر شخصیتی چون کوه با صلابت و استوار و مخصوصا فساد ناپذیر بود

از نظر فکری قائم مقام در زمانه خود و به نسبت فرهنگ آن زمان ایران واقعا یک پیشکسوت بود.وی از نظر شخصیتی چون کوه با صلابت و استوار و مخصوصا فساد ناپذیر بود.

و صد البته از حد زمان خویش نیز فرزانه تر بود. ظرایف مسائل سیاسی و اقتصادی را بسیار نیک میدانست. وی فرزند و دست پرورده میرزای بزرگ (میرزا عیسی قائم مقام) پیشکار عباس میرزای ولیعهد بود.

در تبریز که پشت جبهه ایران و روسیه محسوب میگردید و نسبت به دیگر مناطق ایران به به مراکز صنعتی و سیاسی و تجاری اروپا و غرب نزدیک تر بود پرورش و نمو یافته بود.

زمانی که وی نخست وزیر ایران گردید واقعا همه چیز از هم پاشیده شده بود؛ از نظر نظامی ایران از روسیه شکست خورده بود؛

قراردادی مابین ایران و روسیه به امضا رسیده بود که کاملا یکطرفه بود و در متن آن همه چیز از کاپیتولاسیون گرفته تا تحمیل تجارت آزاد و اقتصاد درهای باز (شما بخوانید اقتصاد بدون در) را میتوانستید پیدا کنید.

بنیه اقتصادی ایران قابل توجه نبود, نظام اقتصادی همان نظام سنتی و عقب مانده بود؛ نشانه ها ی اقتصاد نوینی که در جهان غرب شکل گرفته بود در اینجا اصلا بچشم نمیخورد.

و این نظام اقتصادی قدرت ایستادگی در مقابل درندگان موبور روس و انگلیس را اصلا نداشت. قائم مقام اولین نفر در سلسله نخست وزیران ایران بود که این مصائب را بسیار خوب می شناخت

و بنا بر آن داشت که با مردی و یا نامردی با آنها روبرو و گلاویز شود. از طرف دیگر , روسیه و انگلستان و دربار و اقشاری که از پراکندگی قدرت و بی نظمی سود میبردند,

در براندازی وی دست در دست یکدیگر نهادند. صلابت شخصیت این مرد بزرگ او را قدیسی در جمع این دریوزگان کرد

قائم مقام برای تنظیم امور مالی دولت دست مفت خوران را را از خزانه دولت کوتاه کرد و برای خود دشمن بی اندازه تراشید.

متاسفانه این ویژه گی ایرانیان است.همیشه نظامهای سیاسی آنها به شدت به فسادهای مالی آلوده است وهر کسی نیز اقدامی از جهت سروسامان دادن به آن کند,

مانند آن است که دست خود را در لانه عقرب فرو برده باشد. به هر جهت او از حقوق شاه ودیگران کاست و حقوق های بی مورد را نیز کاملا حذف کرد.

این تکه کلام او بود که میگفت:

((دولت سرباز میخواهد , دعاگو نمیخواهد!))

چون میدانست که تجارت بی در وپیکر موجب اضمحلال اقتصاد نحیف ایران در مقابل قدرت اقتصادی غرب میشود, با اجرای قرارداد کاپیتولاسیون و قرار داد ترکمانچای بشدت مبارزه میکرد.

از تاسیس کنسولخانه روسیه وانگلستان به هر نحو ممکن جلوگیری میکرد.

به وزیر مختار روسیه گفت:

این قرارداد تحمیلی است و من به مردی و نامردی هم که شده است در جهت تخریب آن خواهم کوشید.

این تجارت موجب ویرانی ایران میشود این چه تجارتی است که شمش های طلای ایران را به خارج منتقل میکند

ودر مقابل محصولات بنجل انگلیس و روس را وارد ایران میکند؟ از این تجارت نفعی برای ایران متصور نیست.

سر جان کمبل معتقد بود که نماینده مستقیم دربار انگلستان بیشتر از نماینده کمپانی هند شرقی (در هند) میتواند در ایران نفوذ داشته باشد و پس از این بود که مستر الیس بعنوان سفیر دولت بریتانیا به ایران آمد.

او ماموریت داشت که مذاکرات با دولت ایران را به منظور عقد قرار داد بازرگانی تجدید کند.

اما صدر اعظم (قائم مقام) هنوز از تاسیس کنسولگری در قلمرو شاه جلوگیری میکرد

وپافشاری میکرد که سفیر انگلیس در این باره اصلا اصراری نورزد و آن را به موقع مناسب تری بگذارد.

الیس در یادداشتهای خود آورده است

که مدت تعویق این موضوع در واقع نامعلوم است.

قائم مقام در فهم سیاسی و پاسداری از حقوق ایران و مقاومت در برابر زورگوئی های انگلستان و روسیه مقامی بس شامخ وستودنی دارد.

در یک مناظره بسیار سخت که میان قائم مقام از یک طرف و سفیر انگلستان در طرف دیگر در گرفته بود

( انگلستان سعی داشت امتیاز هایی نظیر قرارداد ترکمنچای برای خود دست وپا کند ) وی به سفیر انگلستان گفت:

(آن تجارت زمینه نابودی تدریجی این مملکت فقیر وناتوان میگردد وعاقبتش این است که ایران مابین دو شیر قوی پنجه ایی که چنگالشان را در کالبد آن فرو برده اند, تقسیم شود….

ایران به عنوان ملت واحدی در زیر دندان یک شیر جان بسلامت نمیبرد,

چه رسد به اینکه دو شیر در میان باشند.ایران تاب آن ها را نخواهد آوردو بدون تردید تحت استیلای قدرت آن دو از پای در می اید و جان خواهد سپرد.)

و باز در مقابل پافشاری انگلستان میگفت:

(اگر انگلستان خیر خواه حقیقی ماست به کمک ایران آید تا شرایط عهدنامه تجاری ترکمانچای را باطل کنبم!!!)

سفیر انگلستان در گزارشات خود به لندن نوشت:

( آنقدر به صدر اعظم مراجعه کرده ام که دیگر خسته شده ام او جواب رد میدهد)

قائم مقام در جای دیگری در مقابل استدلال مامور انگلستان جهت تاسیس کنسولگری میگفت که:

( کنسولخانه برای ایران زهر است.)

وزمانی که وزیر مختار انگلستان گفت:

( چون روسها دایر کرده اند کنسوگری انگلستان حکم پاد زهر را پیدا میکند)

قائم مقام با قاطعیت در جواب وی میگفت:

(ایران آنقدر زهر خورده است که دیگر رمقی برای او نمانده است.)

وی بقدری با کیاست ومدبر بود که وقتی میرزا محمد علی آشتیانی را به مذاکرات صلح ارزنه الروم (1238 ه قمری) روانه میکرد

دستورات بسیار مهمی بوی داد که حکایت از قدرت دیپلماسی بالای وی در پیاده کردن سیاستهای موردنظرش دارد وی در نامه اش بوی نوشته بود :

اگر خدای ناخواسته, دست آن عالیجاه از دامن هر چاره و گریز کوتاه شود,

تا این حد اذن و اجازت میدهم که الفاظ مبهمه و فقرات ذواحتمالین در فصلی که موقع ذکر این مطلب است

به زور میرزایی و قوه انشایی بگنجاند که راه سخن برای ما باقی بماند

و این تصرف و تسلطی که حالا داریم سلب نشود و از روی عهد نامه بحث بر ما وارد نیاید.

قائم مقام یکه و تنها با این همه لشکر فساد و دشمنی روبرو بود و بدخواهان ملت ایران و سفارتخانه های روس و انگلیس دست بدست هم دادند

و این مرد شریف و خیر خواه ملت ایران را در صفر 1251 قمری (ژوئن 1835 میلادی) در باغ نگارستان خفه کردند.


بخشی از یک نامه خصوصی

«... عریضه مختصر در جواب می‌نوشتم. تا اواسط صفحه طوری باهم راه آمدیم، آنجا قلم سرکشی کرد، عنان از دستم گرفت، پیش افتادم، دیدم بی‌پیر از خامه سرکار «وقایع‌نگار» اقتباس کرده، زاغ است و زاغ را صفت کبک آرزوست... جلوش را کشیدم... راستی یعنی چه؟ درستی کجاست؟ بی‌پرده‌گویی چرا؟ پنهان خورید باده که تکفیر می‌کنند. مردی که اینجا بی‌پرده و حجاب حرف بزند نادرتر از آن است که زنی در فرنگ با چادر و نقاب راه برود!... کاغذت را مثل ابنای زمان دم‌بریده کردم، انشاالله ناجور نیست... نه هرکس حق تواند گفت گستاخ. بنده به‌اقتضای جبن و احتیاطی که بالذات دارم، به کنایه و رمز معتقدم تا از سعایه و غمز محترز باشم.


آه از این قوم بی‌حمیت بی‌دین       کُرد ری و تُرک خمسه و لُر قزوین
عاجز و مسکین هرچه دشمن بدخواه       دشمن و بدخواه هرچه عاجز و مسکین
رو به خیار و کدو کنند چو رستم       پشت به خیل عدو کنند چو گرگین...

روزگار است آنکه گه عزت دهد، گه خوار دارد       چرخ بازیگر از این بازیچه‌ها بسیار دارد
مهر اگر آرد، بسی بی‌جا و بی‌هنگام آرد       قهر اگر آرد، بسی ناساز و بی‌هنجار دارد
گه به‌خود چون زرق‌کیشان تهمت اسلام بندد       گه چو رُهبان و کشیشان جانب کفار دارد

در نکوهش اللهیارخان آصف‌الدوله و فرار او از میدان کارزار
بگریز به‌هنگام که هنگام گریز است       رو در پی جان باش که جان سخت عزیز است
ای خائن نان و نمک شاه و ولیعهد       حق نمک شاه و ولیعهد گریز است؟
آن صلح به‌هم برزن و از جنگ به‌در زن       نه مرد نبرد است، زنی قحبه و هیز است
گوید که غلام در شاهنشهم، اما       بالله نه غلام است، اگر هست کنیز است
برگشته به صدخواری و بی عاری و اینک       باز از پی اخذ و طمع دانگ و قفیز است
حاشا که توان آهن و پولاد بریدن       با دشنه چوبین که نه تند است و نه تیز است

نظرات 1 + ارسال نظر
مطالب خوبی داری جمعه 20 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:40 ق.ظ

مطالب خوبی داری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد